-
تقدیم به غزلم
12 آذر 1386 18:41
زیبا ترین بهانه زندگیم نمی دانم وقتی که آرام در نگاهم نشستی شاد باشم یا غمگین به برکت وجود تو بود که طعم زندگی را چشیدم نگاهم که به آیینه گره می خورد جمع شدن قطره قطره تورا دیدم و اینکه آماده باش برای جدایی باید رها شوی بر پهنای صورتم بغلتی وشادمانه مرا در این سوگ تنهاییم بیشتر فرو بری بهانه چشمهایم ........... کمی...
-
خسته ام
12 آذر 1386 18:32
خسته ام از نوشتن.....از این همه دروغ..... خسته از این کلمات کودکانه از این دلخوشی های بچه گانه..... خسته از این سردرگمی .... خسته از فراموش کردن بودنم فراموش کردن هستی ام .... وجودم ....خسته از بازیهای بچه گانه ...... خسته از کشیدن منحنی به شکل قلب و پرتاب تیری به سوی آن !! خسته از دویدن برای رسیدن .....برای رسیدن به...
-
دلم خیلی گرفته
10 آذر 1386 20:32
امروز روز جالبی نبود دیروز تولد دو قلوهای خواهرم بود با اینکه همه شاد بودند من فقط تضاهر به شادی می کردم دلم براش تنگ شده اما ..... دلم خیلی گرفته امروز اولین جلسه کلاس ویلن ام بود بد نبود خیلی نسبت به بی اعتناییهاش حساس شدم
-
تو را من چشم در راهم
8 آذر 1386 12:48
بلاخره بعد از ۴۴ روز و ۱۸ ساعت اونیکه دوستش داشتم در ۳/۹/۸۶ اومد و این جدایی و انتظارتموم شد این یکی از زیباترین لحظه های زنذگیم بود دوست داشتم اولین مطلبم درمورد تولدش باشه اما چون ۲۱آبان گذشته بود در مورد دیدنش نوشتم